salwa ارسال شده در 7 فروردین، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، 1394 از بهشت بیرون آمد، دارایــی اش فقط یک سیــب بود. سیبـــی که به وسوسه آن را چیده بود.و مکافات این وسوسه هبـــــــــــوط بود.فرشتـــه ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.انســـان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد،پس زمین از بهشـــت بهتـــر است.خـــدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را به زمین می رساند از زمین می گذرد؛ زمینی آکنده از شر و خیرآکنده از حق و باطل، خطا و صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت و گر نه ...و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرقت. انسان نمی توانست برود.انسان بر درگاه بهشت وامانده بود و مردد بود.و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیــــزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.انســـان دستهایش را گشود و خـــدا به او " اختیــــار" داد.خدا گفت: حال انتحاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزینکه بهشت، پاداش به گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد. تا تو بهترین را برگزینی.و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد.رنج و نبرد و صبوری راو این آغاز انسان بود. واکنش ها : Unknown، koorooshkabir، mohad و 3 نفر دیگر 6 لینک به دیدگاه
mohad ارسال شده در 7 فروردین، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، 1394 واکنش ها : whisper sky، salwa و koorooshkabir 3 لینک به دیدگاه
whisper sky ارسال شده در 8 فروردین، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، 1394 خـــدا به او " اختیــــار" داد. . . . این آغاز انسان بود. مرسی واکنش ها : koorooshkabir و salwa 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری