sarina99 ارسال شده در 6 مهر، 1393 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، 1393 لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یادشعله دیدم سرکشی های توام آمد به یادسوسن و گل آسمانی مجلسی آراستندروی و موی مجلس آرای توام آمد به یادبود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیملرزش زلف سمن سای توام آمد به یاددر چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفتبا حریفان قهر بیجای توام آمد به یاداز بر بر صیدافکن آهوی سرمستی رمیداجتناب رغبت افزای توام آمد به یادپای سروی جویباری زاری از حد برده بودهای های گریه در پای توام آمد به یادشهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهیاز تو و دیوانگی های توام آمد به یاد. واکنش ها : sarfraz3 و یوسف 2 لینک به دیدگاه
sarina99 ارسال شده در 6 مهر، 1393 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، 1393 من از عهد آدم تو را دوست دارماز آغاز عالم تو را دوست دارمچه شبها من و آسمان تا دم صبحسرودیم نم نم: تو را دوست دارمنه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!من ای حس مبهم تو را دوست دارمسلامی صمیمی تر از غم ندیدمبه اندازه ی غم تو را دوست دارمبیا تا صدا از دل سنگ خیزدبگوییم با هم: تو را دوست دارمجهان یك دهان شد هم آواز با ما:تو را دوست دارم، تو را دوست دارمقیصر امین پور واکنش ها : sarfraz3، ashk، salwa و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
گلی ارسال شده در 16 آبان، 1393 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، 1393 عاشقم، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی منِ دلداده به آهی بنشستیم. تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشم ِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب، تو را تنگ در آغوش بگیرم. واکنش ها : salwa، ashk، whisper sky و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
یوسف ارسال شده در 16 آبان، 1393 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، 1393 عاشقم، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی منِ دلداده به آهی بنشستیم. تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشم ِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب، تو را تنگ در آغوش بگیرم. گلی جان خیلی قشنگ بود ، از کیه ؟ واکنش ها : salwa، ashk و whisper sky 3 لینک به دیدگاه
گلی ارسال شده در 29 آبان، 1393 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، 1393 گلی جان خیلی قشنگ بود ، از کیه ؟ اگر درست یادم باشه از رحمان نصر اصفهانی واکنش ها : یوسف، whisper sky، tmb_91 و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
silver ارسال شده در 15 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، 1394 به خودت نگیر شیشه ی پنجرهتمیزت می کنند که کوه را بی غبار ببینندو آسمان را بی لکهبه خودت نگیر شیشهتمیزت می کنندکه دیده نشوی. واکنش ها : Unknown، salwa، ashk و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 15 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، 1394 چشم مخصوص تماشاست ، اگر بگذارند و تماشای تو زیباست ، اگر بگذارند سند عقل مشاء است ، همه می دانند عشق ، اما همه از ماست ، اگر بگذارند من از اظهارنظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست ، اگر بگذارند دل سرگشته من ، اینهمه بیهوده مگرد خانه دوست همین جاست ، اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم نکنید ای مردم دل من مال شماهاست ، اگر بگذارند واکنش ها : whisper sky، salwa، یوسف و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
whisper sky ارسال شده در 15 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، 1394 چشم مخصوص تماشاست ، اگر بگذارند و تماشای تو زیباست ، اگر بگذارند سند عقل مشاء است ، همه می دانند عشق ، اما همه از ماست ، اگر بگذارند من از اظهارنظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست ، اگر بگذارند دل سرگشته من ، اینهمه بیهوده مگرد خانه دوست همین جاست ، اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم نکنید ای مردم دل من مال شماهاست ، اگر بگذارند واکنش ها : ashk، Unknown، salwa و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
یوسف ارسال شده در 16 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، 1394 اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش از یاد بردن غم عالم میسر است اکنون که با شراب نشد ... شوکران بنوش واکنش ها : whisper sky و Unknown 2 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 29 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، 1394 نازنیـــــن، چشــم تمنــای مــــرا یـــادت هست؟ روز تشیــیع دلــــم، حال و هـــوا یـادت هست؟ بهـــت چشــــمان مـــن آن روز تماشـایی بـــود تو که میرفتی و من مانده به جا، یادت هست؟ بدتــــرین حادثـــه ی قــرن دلــــم، رفتــــن توست تو کـــه تاریــخ همین واقعــــه را یـــــادت هست؟ بعــــد تو چهــره ی من آگهـــــــی ترحــیم است بعــد تو مـــرده ام امـــا تو کجـــا یـــادت هست؟ روح آواره ی مـــن دربـــه در خاطـــــره هـــاست راستـــی ذره ای از خاطــــــره ها یادت هست؟ روزگاریســـت که من رفتـــــه ام از یاد خـــــودم تو بگـــو هیـــــچ مرا، اســــم مرا یــادت هست؟ رفتــه بـودی کـه بیـــایی نکــند یــادت رفــــت؟ حاضــرم شــرط ببنــدم به خــدا یـــادت هست. واکنش ها : یوسف، هامان و whisper sky 3 لینک به دیدگاه
whisper sky ارسال شده در 29 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، 1394 صبح امروز کسی گفت به من:تو چقدر تنهایی !گفتمش در پاسخ:تو چقدر حساسی ؛تن من گر تنهاست،دل من با دلهاست،دوستانی دارمبهتر از برگ درختکه دعایم گویند و دعاشان گویم،یادشان دردل من،قلبشان منزل من...!صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!تو دلت سبز،لبت سرخ،چراغت روشن!چرخ روزيت هميشه چرخان!نفست داغ،تنت گرم،دعايت با من!روزهايت پى هم خوش باشد. واکنش ها : Unknown 1 لینک به دیدگاه
whisper sky ارسال شده در 29 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، 1394 واکنش ها : Unknown 1 لینک به دیدگاه
haydariyan ارسال شده در 29 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، 1394 صبح امروز کسی گفت به من: تو چقدر تنهایی ! گفتمش در پاسخ: تو چقدر حساسی ؛ تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست، دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم، یادشان دردل من، قلبشان منزل من...! صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق! تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن! چرخ روزيت هميشه چرخان! نفست داغ، تنت گرم، دعايت با من! روزهايت پى هم خوش باشد. @};- واکنش ها : whisper sky 1 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 30 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، 1394 وقت دلتنگی دلم صحرای محشر می شود این ندیدن ها برایم تلختر سر می شود گفته بودی از نرفتن ها ولی این بارهم سینه ام از درد دوری بس مکدر می شود سهم من از باتو بودن باز هم فرهاد من اشک چشمی در وداعی تلخ و آخر می شود باز می پیچد صدای گریه ام در کوی دل از جدایی ها که هربارم مقدر می شود من که دادم دین و دنیا را به چشمانت چرا این دلم جرمی نکرده سخت کیفر می شود آن نوازش های شیرینت شبی با اشک و اه در نهایت چون حکایت ثبت دفتر می شود..... واکنش ها : whisper sky و یوسف 2 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 30 خرداد، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، 1394 می شود لج نکنی پنجره را باز کنی ؟ صبح زیبای مرا با غزل آغاز کنی ؟ آه ای آتش آوار شده روی سرم به خدا لج بکنی از همه لج باز ترم ! غزلی ساخته ام ، مثل غزل های شما غزلی مثل در و پنجره ای رو به تو ، وا غزلی قافیه اش دوست ، ردیفش باران غزلی ساده تر از ایل و دهاتت ، آسان راستی از تو و از پنجره هامان چه خبر از غزل خواندن و از خاطره هامان چه خبر ؟ از همان شور دل انگیز که در ایوان ماند ؟ مثنوی های صمیمانه که در دیوان ماند ؟ راستی از من و از خاطره هایم بنویس از همان حس غریبانه برایم بنویس راستی مثل قدیم از تب من می گویی ؟ غزل از زمزمه های لب من می گویی ؟ آری آری شب و روز از تب تو می گویم غزل از زمزمه های لب تو می گویم از همان زمزمه هایی که پر از نفرینند! گرچه تلخند ولی از دهنت شیرینند ! آری آری غزل از دوست سرودن زیباست با خیال لب تو شیفته بودن زیباست ! نام خوبی و شب و روز به لب های منی ! نکند نام مرا از دل خود خط بزنی ؟ عاشقی پیشه کن از دور مرا باز ببین نکند مطلع شعر تو نباشم پس از این واکنش ها : یوسف و whisper sky 2 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 3 تیر، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، 1394 مردم از درد نمیآیی به بالینم هنوز مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که میگرید به بالینم هنوز آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت غم نمیگردد جدا از جان مسکینم هنوز روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم گل به دامن میفشاند اشک خونینم هنوز گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز سیمگون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند صبحدم خندید من در خواب نوشینم هنوز خصم را از سادهلوحی دوست پندارم رهی طفلم و نگشوده چشم مصلحتبینم هنوز واکنش ها : whisper sky و saeidehamedan 2 لینک به دیدگاه
whisper sky ارسال شده در 3 تیر، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، 1394 مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را كاش قلبم درد پنهاني نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت كــــاش برگ آخر تقويم عشق خبر از يك روز باراني نداشت كاش مي شد راه سخت عشق را بي خطر پيمود و قرباني نداشت كاش ميشد عشق را تفسير كرد دست و پاي عشق را زنجير كرد واکنش ها : Unknown و saeidehamedan 2 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 4 تیر، 1394 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، 1394 تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود ... چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می کنم شعر حساب می شو واکنش ها : whisper sky و saeidehamedan 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری