این ارسال پرطرفدار است. masood ارسال شده در 15 مرداد، 1391 این ارسال پرطرفدار است. گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 1391 بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانهی او نروید» بودا به کدخدا گفت : «یکی از دستانت را به من بده» کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند» بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند . برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش واکنش ها : Misagh، sarfraz3، kimberly و 9 نفر دیگر 12 لینک به دیدگاه
Ehsan ارسال شده در 15 مرداد، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 1391 بودا خودش تو دوره دوم زندگی اش عاشق یک زن فاحشه میشه و مدتها را با او می گذرونه... یه بچه هم ازش گیرش میاد که بعدها میفهمه بچه اش هست. بگذریم. مرد بزرگی بود. اندیشمند بود. واکنش ها : kimberly، sarfraz3، Unknown و 4 نفر دیگر 7 لینک به دیدگاه
Younes ارسال شده در 16 مرداد، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، 1391 واکنش ها : Unknown، sarfraz3، Younes و 4 نفر دیگر 7 لینک به دیدگاه
فرزاد ارسال شده در 16 مرداد، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، 1391 خیلی جالب بود. واکنش ها : Younes، *Kid، Misagh و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
luna82 ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 *-:) واکنش ها : *Kid و Unknown 2 لینک به دیدگاه
mahdiano ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 باریکلا بودا =D> واکنش ها : sarfraz3، Unknown و koorooshkabir 3 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 /:) واکنش ها : koorooshkabir، mahdiano و sarfraz3 3 لینک به دیدگاه
luna82 ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 بودا خودش تو دوره دوم زندگی اش عاشق یک زن فاحشه میشه و مدتها را با او می گذرونه... یه بچه هم ازش گیرش میاد که بعدها میفهمه بچه اش هست. بگذریم. مرد بزرگی بود. اندیشمند بود. مرجع شما برای این یادداشت چی هست؟ لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 بودا خودش تو دوره دوم زندگی اش عاشق یک زن فاحشه میشه و مدتها را با او می گذرونه... یه بچه هم ازش گیرش میاد که بعدها میفهمه بچه اش هست. بگذریم. مرد بزرگی بود. اندیشمند بود. عجب مرد بزرگی بوده کشته مردش شدم من واکنش ها : Younes، sarfraz3 و Unknown 3 لینک به دیدگاه
sarfraz3 ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 بودا خودش تو دوره دوم زندگی اش عاشق یک زن فاحشه میشه و مدتها را با او می گذرونه... یه بچه هم ازش گیرش میاد که بعدها میفهمه بچه اش هست. بگذریم. مرد بزرگی بود. اندیشمند بود. یعنی چی بگذریم ؟!، بیا ببینم داستانش چی شده اون ... نقطه رو ادامه بده و چجوری میفهمه که بچشه و ... ، اینا رو رفع ابهام کن داداش احسان ، مرد بزرگی بود و اندیشمند بود خودم میدونستم واکنش ها : koorooshkabir و Toktam_N 2 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 14 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، 1392 یعنی چی بگذریم ؟!، بیا ببینم داستانش چی شده اون ... نقطه رو ادامه بده و چجوری میفهمه که بچشه و ... ، اینا رو رفع ابهام کن داداش احسان ، مرد بزرگی بود و اندیشمند بود خودم میدونستم موافقم بابا میخوام ببینم تا چه حد بزرگ بوده واکنش ها : Toktam_N و sarfraz3 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری