پسر بچه و میخ...!!


ashkan65

ارسال های توصیه شده

پسر بچه ای بود كه اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار كه عصبانی می شوی باید یك میخ به دیوار بكوبی. روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار كوبید. طی چند هفته، همانطور كه یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را كنترل كند، تعداد میخهای كوبیده شده به دیوار كمتر می شد. او فهمید كه كنترل عصبانیتش آسان تر از كوبیدن میخها بر دیوار است... بالاخره روزی رسید كه پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار كه می تواند عصبانیتش را كنترل كند، یكی از میخها را از دیوار درآورد.روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید كه تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار دیوار برد و گفت: «پسرم! تو كار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخهای دیوار نگاه كن. دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی می زنی، آن حرفها هم چنین آثاری به جای می گذارد. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو كنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد؛ آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است..

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.