to30mo ارسال شده در 29 بهمن، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، 1391 مُدامم مست میدارد نسیم جَعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چَشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت؟ سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی بُرقع از رویت و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد صبا مسکین دو سرگردانِ بیحاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عُقبیٰ نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت واکنش ها : raminbidaki، reza، mariya و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
jh3113 ارسال شده در 29 بهمن، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، 1391 شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می رود واکنش ها : to30mo 1 لینک به دیدگاه
mariya ارسال شده در 29 بهمن، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، 1391 به به سحــــــــــــــــــــــــــــــر خانوم،دوست و همدم تاپیک نویس من واکنش ها : to30mo 1 لینک به دیدگاه
سیانور ارسال شده در 29 بهمن، 1391 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، 1391 دوست من حض کردم از این غزل ممنونتم =D> @};- واکنش ها : to30mo 1 لینک به دیدگاه
mahdiano ارسال شده در 11 آذر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، 1392 نکته اخلاقیش چی بود؟ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری