حقوق مردم بر فرماندار


sorena_64

ارسال های توصیه شده

داستانی زیبا. لطفاً تا آخر بخوایند .

 

عزل فرماندار برای چند کیلوگندم :

 

زنی به نام « سوده همدانی » از شیعیان امام بود ، در جنگ صفین برای تشییع

 

سربازان و فرزندان دلاورش ، اشعار حماسی می خواند که سخت بر معاویه گران

 

آمد و نام او را ثبت کرد . روزگار گذشت و امام علی (ع) به شهادت رسید و

 

فرماندار معاویه بسربن ارطاه ،بر شهر همدان مسلط گشت و هر چه می خواست

 

انجام می داد و کسی جرأت اعتراض یا مخالفت را نداشت . سرانجام سوده ، سوار

 

بر شتر به دربار معاویه در شام رفت و از قتل و غارت و فساد فرماندار به

 

معاویه شکای کرد . معاویه او را شناخت و سرزنش کرد و گفت : یاد داری که در

 

جنگ صفین چه می کردی ؟ حال دستور می دهم تو را سوار بر شتری برهنه

 

تحویل فرماندارم بدهند تا هرگونه دوست دارد با تورفتار کند . سوده در حالی که

 

اشک می ریخت این اشعار را خواند .

 

 

صلی الا له علی جسم تضمّنه قبر فا صبح فیه العدل مدفوفاً

قد حالف الحق لایبغی به بدلاً فصار بالحق و الایمان مقروناً

 

 

« خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد ، و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد و تنها او با حق و ایمان همراه بود . »

 

 

معاویه با شگفتی پرسید : چه کسی را می گویی ؟ و این اشعار را پیرامون چه

 

شخصی خواندی ؟

 

سوده گفت : علی (ع) را می گویم که چون رفت ، عدالت هم رفت .

 

معاویه! فرماندار علی (ع) در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت . به کوفه

 

رفتم ، وقتی رسیدم که حضرت امیر المؤمنین (ع) برای نماز مغرب به پا خاسته

 

بود ، تا مرا دید نشست و فرمود : حاجتی داری ؟ ماجرا را شرح دادم و گفتم :

 

چند کیلو گندم مهم نیست ، می ترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوه خواری

 

پیش رفته آبروی حکومت اسلامی خدشه دار شود .

 

 

امام علی (ع) با شنیدن سخنان من گریست و گفت : خدایا تو گواهی که من آنها را

برای ستم به مردم دعوت نکردم . سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت :

بسم الله الرحمن الرحیم ، Pقَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهاذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُم[1]؛

 

«دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است بنا بر اين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد! و در روى زمين، بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است.»

 

سپس دستور داد که کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمع آوری کن ، تو را

 

عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد و همه چیز را از تو تحویل

 

خواهد گرفت . نامه را به من داد ، نه آن را بست و نه لاک و مهر کرد . بلافاصله

 

پس از بازگشت من به شهر همدان فرماندار عزل ودیگری به جای او آمد .

 

معاویه ! آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود اما امروز به تو شکایت

 

کردم که فرماندار تو بسربن ازطاه شراب می خورد ، تجاوز می کند ، مال مردم

 

را به یغما می برد ، خون بی گناه را می ریزد و تو به جای اجرای عدالت و عزل

 

فرماندار فسادگر ، مرا تهدید به مرگ می کنی و ادعا داری که خلیفه مسلمین می

 

باشی .

معاویه در حالی که از عدالت حضرت علی (ع) و عشق و وفاداری پیروان او به

 

شگفت آمده بود گفت : هر چه سوده می خواهد به او بدهید و او را با احترام به

 

شهرش بازگردانید .[2].

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.