نوشته ی پروانه ی بهارر چهارمین فرزند ملک الشعراء


ارسال های توصیه شده

نوشته ی پروانه بهار

 

 

چهارمین فرزند ملک الشعراء*

اهميت نقش مادرم در زندگاني مامادرم، سودابة صفدري قاجار، كه بعد از ازدواج با پدرم، اسم اولش از سودابه به «بهار» تغييرداده شد و ما هم او را در خانه «بهارجون» صدا مي‌كرديم، زني بود بلند قد با چشمان درشت مشكي و پوست سبزه رنگ كه شاهزادگي را از مادر و پدر به ارث برده بود.

او زني مدير و مقتدر بود. او بود كه مي‌شود گفت ادارة همة كارهاي خانه و زندگي ما را بعهده داشت. حالا كه به گذشته فكر مي‌كنم، مادرم با چهرة روشنتري در مقابلم ظاهر مي‌شود و بيشتر مي‌توانم به فداكاري، سكوت و مقاومت او پي ببرم. زيرا پدرم نه از قيمت خاكه زغال و هيزم و برنج و روغن خبر داشت و نه از بالا رفتن قيمتها. او حقوقش را، در آخر هر ماه يكجا در اختيار مادرم مي‌گذاشت، و اين، مادرم بود كه بايست با آن در آمد، كه زياد نبود، چرخ خانواده را به هر صورت بگرداند. حتي در ماههايي كه پدرم حبس بود و حقوقي به او داده نمي‌شد. از طرف ديگر پدرم مردي بود كه در تمام اوقات بيداريش يا مي‌خواند و يا مي‌نوشت و يا ساعاتي را با رفقاي ادبي و سياسي خود مي‌گذراند. حبسهاي پي در پي، تبعيد، تنگدستي دائمي و بالاخره فشارهاي سياسي، تحت نظر بودن در سالهاي پيش از شهريور 1320، بيماري شديد هيچ كدام نتوانست مادرم را از پا در آورد. در صورتي‌كه، هر كدام از اين مشكلات مي‌توانست اساس يك زندگي مشترك را بهم بزند. بطوري‌كه در دوران زندگي خود بارها شاهد برهم خوردن خانواده‌هايي بوده‌ام كه مشكلاتشان خيلي كمتر از مشكلات مادر من بوده است.

مادرم هر وقت از دست ما بچه ها بستوه مي‌آمد و نمي‌توانست بآساني ما را بدست آورد و تنبيه كند، سعي مي‌كرد با بي اعتنايي قدرت مادريش را به ما نشان دهد. او در اين مواقع قيافه ی تلخ بخود مي‌گرفت و ما بچه‌ها هم زير لبي مي‌گفتيم: آغا محمد خان قاجار! ولي در همين احوال اگر پدرم سر مي‌رسيد، قيافة عبوس مادر يكباره بكلي شكفته مي‌شد. به نظرم اين دو نفر با تمام اشكالات زيادي كه در زندگي مادي داشتند به هم احترام مي‌گذاشتند زيرا همديگر را دوست مي‌داشتند و به همين جهت بود كه هيچ چيز نتوانست حتي كدروتي بين اين زن و شوهر بوجود بياورد.

يقيناً علت همة اين فداكاريها اين بود كه مادرم به ارزش پدرم پي برده بود، و تا آخرين دقيقة زندگي، پيش خود به اين موضوع افتخار مي‌كرد كه همسر چنين مردي است. او زني با هوش بود و بخوبي درك كرده بود كه شوهرش يك مرد عادي نيست، او از روز اول نبوغ اين مرد لاغر اندام، زود رنج، عصبي و دانشمند را حس كرده بود. به اين جهت براي تأمين آسايش شوهرش از روبرو شدن با هيچ مشكلي نمي‌ترسيد.

يادم مي‌آيد كه وقتي پدرم به اصفهان تبعيد شده بود و همة ما را به آن شهر برد، من و مهرداد برادرم خيلي كوچك بوديم. مادرم هر چند هفته يكبار با سختي زياد، گاهي با اتوبوس و گاهي با ماشين كرايه‌اي‌ به تهران مي‌آمد و هميشه در اين سفرها مرا هم همراه خودمي‌آورد. اين مسافرتهاي پي‌در‌پي براي اين بود كه بتواند توسط اشخاص با نفوذ شايد پدرم را از تبعيد نجات بدهد. بخوبي يادم هست كه هميشه بعد از ورود به تهران و رفتن به منزل مادر بزرگم، دكتر لقمان‌الدوله ادهم كه از دوستان نزديك پدرم بود به ديدن مادرم مي‌آمد. گريه‌ها و التماسهاي مادرم را هرگز در اين روزها فراموش نخواهم كرد.بالاخره در يكي از همين ملاقاتها بود كه دكتر لقمان‌الدوله به مادرم مژده داد كه شاه بخاطر وساطت ذكاء‌الملك فروغي شوهرت را عفو كرده است و او مي‌تواند به تهران بازگردد. حقيقت مطلب آن است كه مادرم با فداكاري و گذشت همة سختيها را تحمل مي‌كرد تاپدرم بتواند به كارهاي خود برسد. سعي او اين بود كه محيط خانه براي پدرم و بعد براي بچه‌ها محيط آسوده‌اي‌ باشد.

موضوع مهم ديگر اين است كه مادرم هيچ وقت پدرم را بخاطر كارهاي سياسيش نه توبيخ مي‌كرد و نه نصيحت. هرگز با گفتن كلمه‌اي‌ او را درمقابل ما بچه‌ها كوچك نكرد و از كارهايش انتقاد نكرد. راستش را بگويم مادرم هميشه طرفدار كارهاي پدرم بود. به زير بار زور نرفتن و تن به‌خواري ندادن او مي‌باليد، در صورتي كه همه مي‌دانستند كه اگر پدرم قدري كوتاه مي‌آمد زندگي ما خيلي بهتر از آن مي‌شد كه بود، يعني لااقل ديگر تنگدستي، خانواده ما را تحت فشار قرار نمي‌داد.

به اين جهت بايد بگويم كه «بهار جون‌» در تمام كارها به نوعي شريك واقعي پدرم بود، من حتي او را بطور غير مستقيم در خلق آثار ادبي و تحقيقات پدرم شريك مي‌دانم زيرا او با كمترين امكانات بهترين وضع را براي پدرم فراهم مي‌ساخت. مثلاً وقتي پدرم در خانه به مطالعه يا نوشتن مشغول بود، يعني در تمام روز و حتي پاسي از شب، ما بچه‌ها حق نداشتيم نزديك اطاق او سر و صدا كنيم، مادرم هميشه به ما تذكر مي‌داد كه «آقا» كار مي‌كند، نزديك اطاقش سر و صدا راه نيندازيد. اين را هم بگويم كه پدرم مادرم را «بهار جون» صدا مي‌كرد و مادرم او را «آقا».

بعد از اين كه مادرم بزرگم مرد، به مادرم ارث كوچكي رسيد كه او همه آن را در اختيار پدرم و ما بچه‌ها گذاشت. حقيقت را بگويم، براي مادرم اول و مهمتر از همه كس و همه چيز پدرم بود و بعد ما بچه‌ها و بعد... و يقيناً به همين جهت است كه پدرم چند بار در شعرهايش از مادرم به نيكي بسيار ياد كرده است، از جمله در قصيدة خانواده:

 

 

و آن خاتون كوست مادر اطفال

كد بانوي منزل است و نيك اخير

زير نظر وي است هر چيزي

از مطبخ و از اطاق و از دفتر

در ضــــبط خزينـه و هزيـنة اوسـت

چيزي كه به خانه آيد از هر در

هـم ناظـر خـانه اسـت و هـم بنــدار

هم مالك منزل است و هم سرور

زير قلم وي است و در دستش

خرج خود و خانواده و شوهر

خود زايد و خود بپرورد اطفال

خود شير به كودكان دهد يكسر

در حفظ مزاج كودكان كوشد

مانند يكي پزشك دانشور

از مدرسه كودكان چو برگردند

بنشيند و درسشان كند از بر

زان پيش كه درس و مشقشان باشد

يك دم نهلد به بازي ديگر...

شاد است به امر و نهي و فرمايش

بر نوكر و بر كنيز و خاليگر

فرياد زند بوقت كژ خلقي

چون فرمانده به عرصة لشكرز آغاز طلوع تا به نيمة ی شب

 

در كار بود چو مرد جاودگر...
پروانه ی بهار چهارمین فرزند ملک الشعراء بهار می باشد . او در سال 1307 در تهران به دنیا آمده. پس از تحصیلات مقدماتی به آمریکا عزیمت نموده و در رشته ی کتابداری، ادبیات انگلیسی تحصیلات را ادامه داده و به اخذ چندین مدرک دانشگاهی نائل شده است.

پروانه در سفر معالجاتی بهار به سوئیس همراه او بوده و خاطرات و یادهای خودرا از آن سفر و دیگر دوره های زندگی به نگارش درآورده است. او کتابی به نام «مرغ سحر، خاطرات پروانه بهار» به نگارش در آورده و در آن با ظرافت و دقتی بی مانند به وصف یادها و لحظات تلخ و شیرین زندگی خانوادگی، سیاسی و ادبی بهار پرداخته است .

پروانه ی بهار در آمریکا در مبارزات سیاهان برای کسب آزادی فعال بوده و روح آزادیخواهی پدر را همواره در تمام دوران زندگانی حفظ نموده است.

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.