Misagh ارسال شده در 7 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، 1392 به راستی كدام زمزمه، بی تو به ثمر مینشیند و كدام امن یجیب، بی آمین تو مستجاب میشود؟ كدام ستاره بیاجازه تو چشمك میزند و كدام سیاره بی رخصت تو میچرخد؟ كدام بذر بی اشارهی تو به بار مینشیند و كدام غنچه بی نگاه تو میشكفد؟ هر شب آسمانها كاسههای گداییشان را به در خانهی تو میآورند و كهكشانها به چشمان تو دخیل میبندند. دریاها جرعه نوش چشمهی مهربانی تواند و دشتها نیازمند لبخند شكوفاگر تو. تو راز نورانی این همه آرزویی وگرنه من كجا و این همه امید كجا؟ تو سرچشمه ی بیكرانه ترین اقیانوس محبتی، وگرنه من كجا و این همه طلب كجا؟ اینها همه دلیل روشن و آیت مبین این حقیقتاند كه تو به این خاك حیات میبخشی و به این خاكیان اعتبار، وگرنه ما گمشدگان در وادی حیرت و حیرانی را چه قابل كه مورد مهربانی «او» باشیم؟ اگر تو نبودی او را نمیشناختیم و او نگاهش را از ما دریغ میكرد كه او خلیفه و جانشین میطلبد تا زمین را از هر آنچه ناپاكی است، پاك گرداند و ما ناپاكان را چه به تطهیر؟ پس دستی بر آر و چهرهی زمین و زمانه را از این همه آلودگیها پاكیزه كن. *** اين همه شكفتن، اين همه سبزه، اين همه رويش، حاصل نگاههاي قشنگ تواند. اين همه لبخند، اين همه شادي، اين همه اميد، ثمره مهر ورزيدن هميشه تواند. اين همه آشتي، اين همه پيوند، اين همه صميميت، ميوه درخت محبت تواند. طراوت بهار زيبا، شكوفايي گلهاي رنگارنگ و هر زيبايي در زير اين آسمان آبي است، همه ذرهاي از پرتو نگاه تواند. همه هستي به لحظه آمدن تو چشم دارند كه بازگشتت، فرا رسيدن بهترين عيدهاست. پس سرگرداني اينهمه منتظر و چشم به راه را به احسن الحال آمدنت سرو سامان ببخش. *** اگر سخن بگویی، ماه خواهد خندید و خورشید پرواز خواهد کرد. اگر بنشینی، ستارهها دست افشانی میکنند و کوهها غزل خواهند خواند. اگر بخندی، دلها جان میگیرند و بهار خواهد شکفت. اگر بیایی، نسیم دستت را میبوسد و بوی آن بوسه را به کویرها خواهد رساند. پس این همه چشم به راهی را پایان ده. *** اینجا همه از تو میگویند، بیآنكه بدانند تو خود همه را میدانی. اینجا همه تو را میخوانند، بیآنكه بدانند گوشهای از همین جا نشستهای و میشنوی این همه التماس را. این همه اصرار برای با تو بودن است. میدانم مهربان تر از نسیمی، پس نوازشی! میدانم بخشندهتر از ابری، پس بارشی! این دل بی قرار، دیگر آن دل نیست كه بردباری بتواند و این سینهی تنگ، دیگر آن سینه نیست كه قرار بگیرد. دلها بیحوصله تواند و سینهها گرفتهتر از آن چه نشان میدهند. این دلهای بیقرار و این سینههای مشتاق را به شعلهای به حضوری به كلامی به اشاره ای آرامش بخش... واکنش ها : mariya، samane98، salwa و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
Unknown ارسال شده در 7 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، 1392 @};- واکنش ها : Misagh 1 لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان ارسال شده در 7 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، 1392 ممنون ، از مطلب بسیار زیباتون ، سپاس @};- واکنش ها : Misagh 1 لینک به دیدگاه
samane98 ارسال شده در 7 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، 1392 @};- واکنش ها : Misagh 1 لینک به دیدگاه
salwa ارسال شده در 8 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، 1392 واکنش ها : Unknown و Misagh 2 لینک به دیدگاه
haneye ارسال شده در 8 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، 1392 @};- واکنش ها : Misagh 1 لینک به دیدگاه
مارال ارسال شده در 11 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، 1392 با خوندن و شنیدن بعضی حرفهاااا زبان و احساسات قاصر از بیان هر کلامی میشه این برای من جز اون دسته بود لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان ارسال شده در 11 تیر، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، 1392 ممنون لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری