اي میهمان آدينه، آمدنت احسن‌الحال ماست


Misagh

ارسال های توصیه شده

به راستی كدام زمزمه، بی تو به ثمر می‌نشیند و كدام امن یجیب، بی آمین تو مستجاب می‌شود؟

 

كدام ستاره بی‌اجازه تو چشمك می‌زند و كدام سیاره بی رخصت تو می‌چرخد؟

كدام بذر بی اشاره‌‌ی تو به بار می‌نشیند و كدام غنچه بی نگاه تو می‌شكفد؟

هر شب آسمان‌ها كاسه‌های گدایی‌شان را به در خانه‌ی تو می‌آورند و كهكشان‌ها به چشمان تو دخیل می‌بندند.

دریاها جرعه نوش چشمه‌ی مهربانی تواند و دشتها نیازمند لبخند شكوفا‌گر تو.

 

تو راز نورانی این همه آرزویی وگرنه من كجا و این همه امید كجا؟

تو سرچشمه ی بیكرانه ترین اقیانوس محبتی، و‌گرنه من كجا و این همه طلب كجا؟

 

اینها همه دلیل روشن و آیت مبین این حقیقت‌اند كه تو به این خاك حیات می‌بخشی و به این خاكیان اعتبار، وگرنه ما گمشدگان در وادی حیرت و حیرانی را چه قابل كه مورد مهربانی «او» باشیم؟

 

اگر تو نبودی او را نمی‌شناختیم و او نگاهش را از ما دریغ می‌كرد كه او خلیفه و جانشین می‌طلبد تا زمین را از هر آنچه ناپاكی است، پاك گرداند و ما ناپاكان را چه به تطهیر؟

پس دستی بر آر و چهره‌ی زمین و زمانه را از این همه آلودگی‌ها پاكیزه كن.

***

اين ‌همه شكفتن، اين‌ همه سبزه، اين ‌همه رويش، حاصل نگاه‌هاي قشنگ تواند.

اين ‌همه لبخند، اين همه شادي، اين‌ همه اميد، ثمره مهر ورزيدن هميشه تواند.

اين‌ همه آشتي، اين ‌همه پيوند، اين‌ همه صميميت، ميوه درخت محبت تواند.

 

طراوت بهار زيبا، شكوفايي گل‌هاي رنگارنگ و هر زيبايي در زير اين آسمان آبي است، همه ذره‌اي از پرتو نگاه تواند.

 

همه هستي به لحظه آمدن تو چشم دارند كه بازگشتت، فرا رسيدن بهترين عيدهاست.

 

پس سرگرداني اين‌همه منتظر و چشم به راه را به احسن الحال آمدنت سرو سامان ببخش.

***

اگر سخن بگویی، ماه خواهد خندید و خورشید پرواز خواهد کرد.

اگر بنشینی، ستاره‌‌ها دست افشانی می‌کنند و کوه‌‌ها غزل خواهند خواند.

اگر بخندی، دل‌‌ها جان می‌گیرند و بهار خواهد شکفت‌.

اگر بیایی، نسیم دستت را می‌بوسد و بوی آن بوسه را به کویرها خواهد رساند.

پس این همه چشم به راهی را پایان ده.

***

اینجا همه از تو می‌گویند، بی‌آنكه بدانند تو خود همه را می‌دانی.

اینجا همه تو را می‌خوانند، بی‌آنكه بدانند گوشه‌ای از همین جا نشسته‌ای و می‌شنوی این همه التماس را.

این همه اصرار برای با تو بودن است.

می‌دانم مهربان تر از نسیمی، پس نوازشی!

می‌دانم بخشنده‌تر از ابری، پس بارشی!

این دل بی قرار، دیگر‌ آن دل نیست كه بردباری بتواند و این سینه‌ی تنگ‌، دیگر آن سینه نیست كه قرار بگیرد.

دل‌ها بی‌حوصله تواند و سینه‌ها گرفته‌تر از آن چه ‌نشان می‌دهند.

این دل‌‌های بی‌قرار و این سینه‌های مشتاق را

به شعله‌ای

به حضوری

به كلامی

به اشاره ای

آرامش بخش...

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.