لطفاااا دوست داران فریدون مشیری بخواننددد......


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 92
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پست های محبوب

مارال

دوستای عزیزززز تصمیم گرفتمممم مشاعره ای از اشعار زیبای فریدون مشیری داشته باشیم خوشحال میشم اشعاری از این عزیز بنویسیمممم و لذت ببریم........                     دل من دیر زمانیستتتت که میپندارددد دوستی نیز گلیستتت عین نیلوفر و نازززز... ساقه ی ترد و ظریفی داردددد......... بی گمان سنگدل است انکه روا میداردد جان این ساقه ی نازک را دانسته بیازارد!!!   در زمینی که ضمیر من و توست..... از نخستین دیدارررر هر سخن هر رفتار.... دانه هاییست که می افشانیم........ برگ و باریست که میرو

raminbidaki

روزهایی که بی تومی گذرد گرچه بایادتوست ثانیه هاش آرزوبازمی کشد فریاد درکنارتومی گذشت ای کاش

raminbidaki

دستم به هرستاره که می خواست می رسید نه ازفرازبام که ازپای بوته ها می شد ترادرآینه هرستاره دید دربی کران دشت درنیمه های شب جزمن که باخیال تومی گشتم جزمن که درکنارتومی سوختم غریب تنها ستاره بودکه می سوخت تنها نسیم بود که می گشت

روزهایی که بی تومی گذرد

گرچه بایادتوست ثانیه هاش

آرزوبازمی کشد فریاد

درکنارتومی گذشت ای کاش

لینک به دیدگاه

 

تنها

 

 

غمگین

 

نشسته با ماه

 

در خلوت ساکت شبانگاه

 

اشکی به رخم دوید ناگاه

 

روی تو شکفت در سرشکم

 

 

دیدم که هنوز عاشقم آه

 

@};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-

لینک به دیدگاه

روزهایی که بی تومی گذرد

گرچه بایادتوست ثانیه هاش

آرزوبازمی کشد فریاد

درکنارتومی گذشت ای کاش

@};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-

لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان

نم نم باران بهار است و خاک

چون دل من تشنه ی این نم نم است

از دل خود ظلمت این عهد را

هرچه در این چشمه بشویی کم است ....

لینک به دیدگاه

 

عشق پیروزت کند بر خویشتن

 

 

 

 

عشق آتش می زند در ما و من

 

 

 

عشق را دریاب و خود را واگذار

 

 

 

تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

@};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-:)]]

لینک به دیدگاه

امضا اینجانب :>

 

چگونه خاک نفس می کشد ؟ بیندیشیم!

زمین به ما آموخت

ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم

فکر کن کم از خاکیم ؟ زمین نفس میکشد

چرا ما نفس نکشیم ؟!

لینک به دیدگاه

دستم به هرستاره که می خواست می رسید

نه ازفرازبام که ازپای بوته ها

می شد ترادرآینه هرستاره دید

دربی کران دشت

درنیمه های شب

جزمن که باخیال تومی گشتم

جزمن که درکنارتومی سوختم غریب

تنها ستاره بودکه می سوخت

تنها نسیم بود که می گشت

لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان

گفتی بودی که چرا محو تماشای منی

آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز چشمم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

لینک به دیدگاه

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی میکوبم

و به یادش با قلم سبز بهار مینویسم

ای دوست خانه دوستی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست؟

تقدیم به شما دوستان گلم

51b4a3a461d32_301803Sepik.jpg

 

قبلا این پست را گذاشته بودم چون این شعر خیلی دوست دارم دوباره گذاشتمش

:)]]

ویرایش شده توسط samane98
لینک به دیدگاه

امضا اینجانب :>

 

چگونه خاک نفس می کشد ؟ بیندیشیم!

زمین به ما آموخت

ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم

فکر کن کم از خاکیم ؟ زمین نفس میکشد

چرا ما نفس نکشیم ؟!

زیباستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت شهره جون :)]] @};-

لینک به دیدگاه

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی میکوبم

و به یادش با قلم سبز بهار مینویسم

ای دوست خانه دوستی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست؟

تقدیم به شما دوستان گلم

51b4a3a461d32_301803Sepik.jpg

 

قبلا این پست را گذاشته بودم چون این شعر خیلی دوست دارم دوباره گذاشتمش

:)]]

هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست @};- @};-@};- مرسیییی سمانه جون لذت بردمممممممممممممممممم

لینک به دیدگاه

در این اتاقِ ساکت و تاریک ...

 

هرگاه من نگاهِ تو را شعر میکنم,

 

نوری, به تار و پودِ هوا رنگ میزند

 

از تاج ِ آفتابِ خدا , زرنگارتَر ...

لینک به دیدگاه

از دل افروز ترين روز جهان،

خاطره اي با من هست.

به شما ارزاني :

سحري بود و هنوز،

گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .

گل ياس،

عشق در جان هوا ريخته بود .

من به ديدار سحر مي رفتم

نفسم با نفس ياس درآميخته بود .

***

مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !

بسراي اي دل شيدا، بسراي .

اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !

تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !

@};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-

لینک به دیدگاه

اسمان.... یاس.... سحر.. ماه. نسیم

روح در جسم جهان ریخته اند..

شور و شوق تو بر انگیخته اند..

تو هم ای مرغک تنهاااااا بسرای....

 

همه در های رهایی بستستتتتت!

تا گشایی به نسیم سخنی... پنجره های را بسرای

 

من به دنبال دلاویز ترین شعر جهان میرفتم..

@};-

لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان

من هیچ کدوم از شعراهایی مشیری رو به اندازه ی بارانش دوست ندارم ، ممنون مارال عزیز

نم نم باران بهار است و

خاک

چون دل من تشنه ی این نم نم است ....

ویرایش شده توسط اردیبهشت
لینک به دیدگاه

من هیچ کدوم از شعراهایی مشیری رو به اندازه ی بارانش دوست ندارم ، ممنون مارال عزیز

نم نم باران بهار است و

خاک

چون دل من تشنه ی این نم نم است ....

ممنون اردیبهشت عزیزم میشه ازت خواهش کنم بیشتر از این شعر بنویسی......... :)]] @};-

لینک به دیدگاه
اردیبهشت مهمان

ممنون اردیبهشت عزیزم میشه ازت خواهش کنم بیشتر از این شعر بنویسی......... :)]] @};-

 

 

حتما عزیزم ، اما الان وقت نمیشه ، یه خورده طولانیه ، عصر یا شب برات مینویسمش

لینک به دیدگاه

من نمی گویم درین عالم گرم پو،تابنده،هستی بخش چون خورشید باش

تاتوانی پاک،روشن مثل باران،مثل مروارید باش

لینک به دیدگاه

آیینه چون شکست قابی سیاه وخالی ازاوبه جای ماند

بایاددل که آینه ای بود درخود گریستم

بی آینه چگونه درین قاب زیستم

لینک به دیدگاه

بهترین لحظه های روزوشبم لحظه های شکفتن سحراست

که سیاهی شکسته پابه گریز روشنایی گشوده بال وپراست

لینک به دیدگاه

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست

هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!

دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،

شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.

تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست

کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،

بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.

تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق

چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.

لینک به دیدگاه

هرگز نمی پرسم

هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری ؟

من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم

تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم

اما به جای من تو پاسخ می دهی : آری

 

ما هر دو می دانیم

چشم زبان پنهان و پیدا راز گویانند

و آنها که دل با یکدگر دارند

حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند

ننوشته می خوانند

من دوست دارم را

پیوسته در چشم تو می خوانم

نا گفته می دانم

من آنچه را احساس باید کرد

یا از نگاه دوست باید خواند

هرگز نمی پرسم

هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟

قلب من وچشم تو می گوید به من آری

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.