عشق یا انتقام


ارسال های توصیه شده

تو خودت می دونی من این همه پول ندارم، پس واسه چی مهریه تو گذاشتی اجرا؟!

پیرزن لبخند موزیانه ای زد و در برابر دستبند زدن مامور به شوهر پیرش هیچ چیز نگفت.

-تو که خودت میدونی من تو زندون دووم نمیارم … به خدا سکته می کنم، از پا می افتم.

اما پیرزن می بایست از او انتقام می گرفت فقط برای اینکه کمی او را بترساند؛ بترسد که دیگر بدون اجازه او کره نخورد!

پیرزن بیش از حد مراقب شوهرش بود. پیرمرد چربی خون بالایی داشت و کره برای او سم بود.

مهریه اش را به اجرا گذاشت تا پیرمرد را به زندان ببرند که بترسد و به شرط نخوردن مادام العمر کره آزاد شود!

ساعت ۱۰ صبح بود که پیرمرد را بردند. پیرزن تصمیم داشت که ساعت ۱۱ به دادگاه برود و اعلام رضایت کند تا شوهر پیرش را آزاد کنند.

از نظر او این ترس برای پیرمرد واجب بود.

ساعت ۴۵/۱۰ را نشان میداد که پیرزن با برداشتن گوشی تلفن، به سرعت از خانه خارج شد.

دیدن چهره معصوم و خاموش پیرمرد روی تخت بیمارستان، اشکی ابدی ر ا برای پیرزن به ارمغان آورده بود. دیگر کسی نبود که پیرزن جوش سلامتی اش را بزند.

لینک به دیدگاه
  • 7 ماه بعد...

پیر مردش مرد نبوده!!! و الا یه مهریه تعیین می کرد که بتونه بده و همون اول زندگی، بدون درخواست زنش بهش میداد.

تا اینکه طبق دستورات دینی عمل کنه و زنش هم نتونه به این شکل ازش سوء استفاده کنه!!!  8-}

ویرایش شده توسط سیروان
لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.