koorooshkabir ارسال شده در 12 دی، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 امشب ای ماه به درد دل من تسکینیآخر ای ماه تو هم درد من مسکینیکاهش جان تومن دارم و من میدانمکه تو از دوری خورشید چه ها می بینیتو هم ای بادیه پیمای محبت چون منسر راحت ننهادی به سر بالینیهر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشکتو هم ای دامن مهتاب پر از پروینیهمه در چشمه مهتاب غم از دل شویندامشب ای مه تو هم از طالع من غمگینیمن مگر طالع خود در تو توانم دیدنکه توهم آینه بخت غبار آگینیباغبان خار ندامت به جگر میشکندبرو ای گل که سزاوار همان گلچینینی محزون مگر از تربت فرهاد دمیدکه کند شکوه ز هجران لب شیرینیتو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزانگر خود انصاف کنی مستحق نفرینیکی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زدای پرستو که پیام آور فروردینیشهریارا اگر آیین محبت باشدچه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی"شهریار" واکنش ها : Younes، Unknown، منصوره و 5 نفر دیگر 8 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 12 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 تو بمان و دگراناز تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگرانما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردیتو بمان و دگران وای به حال دگرانرفته چون مه به محاقم که نشانم ندهندهر چه آفاق بجویند کران تا به کرانمیروم تا که به صاحبنظری بازرسممحرم ما نبود دیده کوته نظراندل چون آینه اهل صفا می شکنندکه ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبراندل من دار که در زلف شکن در شکنتیادگاریست ز سر حلقه شوریده سرانگل این باغ بجز حسرت و داغم نفزودلاله رویا تو ببخشای به خونین جگرانره بیداد گران بخت من آموخت تراورنه دانم تو کجا و ره بیداد گرانسهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتنکاین بود عاقبت کار جهان گذرانشهریارا غم آوارگی و دربدریشورها در دلم انگیخته چون نوسفران واکنش ها : samane98، somayeh.s، Unknown و 3 نفر دیگر 6 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 12 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 کاش یاربدر دیاری که در او نیست کسی یار کسیکاش یارب که نیفتد به کسی کار کسیهر کس آزار من زار پسندید ولینپسندید دل زار من آزار کسیآخرش محنت جانکاه به چاه اندازدهر که چون ماه برافروخت شب تار کسیسودش این بس که بهیچش بفروشند چو منهر که با قیمت جان بود خریدار کسیسود بازار محبت همه آه سرد استتا نکوشید پی گرمی بازار کسیمن به بیداری از این خواب چه سنجم که بودبخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسیغیر آزار ندیدم چو گرفتارم دیدکس مبادا چو من زار گرفتار کسیتا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آیدبارالها که عزیزی نشود خوار کسیآن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از اوبه هوس هر دو سه روزیست هوادار کسیلطف حق یار کسی باد که در دورهٔ مانشود یار کسی تا نشود بار کسیگر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گلشکر ایزد که نبودیم به پا خار کسیشهریارا سر من زیر پی کاخ ستمبه که بر سر فتدم سایه دیوار کسی واکنش ها : samane98، sarfraz3، Unknown و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 12 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 (ویرایش شده) با رنگ و بویت ای گل، گل رنگ و بو ندارد با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد از عشق من به هر سو در شهر گفت و گوییست من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد جز وصف روی ماهت در پشت سر نگویم رو کن به هرکه خواهی گل پشت و رو ندارد او صبر خواهد از من بختی که من ندارم من وصل خواهم از او قصدی که او ندارد با شهریار بیدل ساقی بسر گرانی ست چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد؟ شهریار ویرایش شده 12 دی، 1392 توسط roze واکنش ها : ashk، Unknown، kimberly و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 12 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیماین نیست مزد رنج من و باغبانیمپروردمت به ناز که بنشینمت به پایای گل چرا به خاک سیه مینشانیمدریاب دست من که به پیری رسی جوانآخر به پیش پای توگم شد جوانیمگرنیستم خزانهی خز هم نیم حبیبباری مده ز دست به این رایگانیمتا گوشوار ناز گران کرد گوش تولب وا نشد به شکوه ز بیهمزبانیمبا صد هزار زخم زبان زندهام هنوزگردون گمان نداشت به این سخت جانیمیاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفتیاری ز من بجوی که با این روانیمای گل بیا و از چمن طبع "شهریار"بشنو ترانهی غزل جاودانیم واکنش ها : kimberly، sarfraz3، samane98 و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
sarfraz3 ارسال شده در 12 دی، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، 1392 بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست باز می پرسمت از مساله خاموشی و سکوت تو جواب همه مساله هاست ... واکنش ها : koorooshkabir، somayeh.s، ashk و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 13 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 (ویرایش شده) ای ساربان آهسته رو ،کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود من مانده ام مهجور ازو،درمانده و رنجور ازو گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود محمل بدار ای ساربان ،تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان،گویی روانم می رود او می رود دامن کشان ،من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان،کز دل نشانم میرود با این همه بیداد او،وان عهد بی بنیاد او در سینه دارم یاد او،یا بر زبانم می رود باز آی و بر چشمم نشین ،ای دل ستان نازنین کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود سعدی،فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا طاقت نمی دارم جفا ،کار از فغانم میرود "سعدی" ویرایش شده 13 دی، 1392 توسط roze واکنش ها : sarfraz3، ashk، kimberly و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 13 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 چرا دل به تو دادم من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می فکنی دلو جانم به تو مشغول و نظر بر چپ وراست تا حریفان ندانند که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو بدین نعت و صفت گر خرامی در باغ باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی سعدی واکنش ها : sarfraz3، kimberly، ashk و 2 نفر دیگر 5 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 13 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز کویت بر ندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب؟! جان و دل می خواستی از عاشقان جان و دل را می سپارم روز و شب تا نیابم آنچه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم، گاه تارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب زآن شبی که وعده دادی روز وصل روز و شب را می شمارم روز و شب بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشکبارم روز و شب حضرت مولانا واکنش ها : sarfraz3، samane98 و ashk 3 لینک به دیدگاه
Younes ارسال شده در 13 دی، 1392 گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 بر باد رفت در غم و حسرت جوانیمبی آرزو چه سود دگر زندگانیمموی سپید بر سر من تاخت ای دریغپیچید روزگار کفن بر جوانیمگاهی به سوی مسجد و گاهی به میکدهای عشق دربدر به کجا میکشانیمچون شمع در سکوت شبستان انزوابگداخت جان ز حسرت بی همزبانیمدر خاکپای دوست فکندم سر از غروراین است با فلک سبب سرگرانیمایکاش پای بند قفس بود جان منتا وا رهد دل از غم بی همزبانیماز زندگی ملولم و در خویشتن اسیرای مرگ همتی که ز خود وارهانیمچون گردباد چند پیچم به پای خویش؟ای روزگار از چه به سر میدوانیممانند لاله سر به بیابان نهد ز سوزهر کس که بشنود غم سوز نهانیم...بهادر یگانه واکنش ها : samira0190، koorooshkabir، sarfraz3 و 1 نفر دیگر 4 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 13 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است همه گفتند : مبارک باشد دخترک گفت : دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر دید در نقش فروزنده او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای این حلقه که در چهره او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است (فروغ فرخ زاد) واکنش ها : sarfraz3 1 لینک به دیدگاه
koorooshkabir ارسال شده در 13 دی، 1392 مالک گزارش اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، 1392 (ویرایش شده) می روم خسته و افسرده وزار سوی منزلگه ویرانه ی خویشبه خدا می برم از شهر شمادل شوریده و دیوانه ی خویشمی روم تا که در آن نقطه ی دورشست وشویش دهم از رنگ گناهشست وشویش دهم ازلکه ی عشق زین همه خواهش بیچا و تباه می روم تا ز تو دورش سازمزتو ای جلوه ی امید محالمی برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می لرزد می رقصد اشک آه بگذار که بگریزم من از تو ای چشمه ی جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من به خدا غنچه ی شادی بودم دست عشق آمد وازشاخم چید شعله ی آه شدم صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست می روم خنده به لب خونین دل می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل(فروغ فرخ زاد) ویرایش شده 13 دی، 1392 توسط roze واکنش ها : sarfraz3 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید
برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید
ایجاد یک حساب کاربری
برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
ثبت نام یک حساب کاربری جدیدورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید
ورود به حساب کاربری