یلدا ، اتفاق کشداریست که بی دلیل سر حالم می کند .......


ارسال های توصیه شده

یلدا بر همه عزیزان مبارک

من که دارم میرم زیر کرسی خونه مادر بزرگم که فقط هم چین شبی بر پا می شه

امیدوارم همگی شبی خوش داشته باشید

عمرتان مثل یلدا بلند باشد

 

 

@};- اینجا رادیو دل است

صدای مرا از عمق قلبم می شنوید

این یک پیامک نیست

یک احساس پاک است که می گوید :

فراموشی در مرام ما نیست

بلندی یلدا فقط یک دقیقه است

اما محبت ما بی انتها

شب یلدا مبارک

@};- :x

:-*

لینک به دیدگاه

یلدا ... بنشیند بر سر ِ سفره ای که

 

گیسوان ِ سپید مادر بزرگ

 

عینک ته استکانی ِ پدر

 

و چروک های صورت مادر

 

یادم برود .........

 

دست های قرمز انار خورده ام را روی صورتشان بکشم ....

 

و بعد ِ مدت ها لمیدن در مستطیل ِ چوبی ِ اتاقم

 

یک شب را ...در آغوششان خوابم ببرد .........

لینک به دیدگاه

از حال و روزهای بی تخت جمشید کشورم که بگذرم ...

 

تقویمم را هم چشم بسته تاراج کنند ،بعضی از شب هایش را

 

نمیتوانند از هویتم حذف کنند....

 

یلدا ، اتفاق کشداریست که بی دلیل سر حالم می کند .......

 

پاییز که جان به جان ِ درخت ها میکند

 

دنیای زیر پایم پر از زرد و قرمز هاییست که از بهشت قرض آورده اند

 

مهرش را حرام ِ مدرسه ها میکنم ...

 

آبانش را به رخ ِ چتر ها میکشم ...

 

آذرش را ............

 

یلدا که میشود انگار تمام دنیا را به من داده اند ....

 

انگار با تمام دست های جا مانده از مادر بزرگ خاک خورده ام

 

دارم برای آدم برفی های آبستن ، شالگردن میبافم ....

 

ذوق ِ برف میکنم ...

 

ذوق ِ زمستانی که مرا از تمام دغدغه هایم رو / سفید میکند .........

 

فردا شب .... ساعتم خواب هم بماند ،

 

تمام حرف های نگفته ام با پدر را بی خیال میشوم

 

زیر ِ مبل ها میزنم ... تن به کرسی میدهم که جای پدر بزرگم خالی نباشد

 

مینشینم کنار مادرم ...حتی اگر دلش از تفاوت هایمان / گرفته باشد ...

 

5 ساله میشوم در دانه های یاقوتی ِ انار ....

 

می دانم برای یک شب هم که شده میشود

 

تمامی دنیای فردی را در یک اتاق جا گذاشت

 

و برای لمس دلتنگی های از دل افتاده ...

 

دور آدم های دوست داشتنی روز های دور نشست

 

همین یک شب به احترام دختر مو سیاه ِ ایران زمین

 

که طول ِ گیسوانش از امتداد ِ شب بیشتر است ....

 

همین یک شب ، زیر سیگاریم را بر عکس میکنم ...

 

لباس محبوب ِ مادر را میپوشم ...

 

و با پدر از همان حرف هایی میزنم که

 

دلمان برای گفتنش به هم تنگ شده ...............

 

این یک شب آنقدر / شرف دارد

 

که طول بکشد / آنقدر بکشد که زخم هایم آرام ِ نزدیکانم شود

 

*********************

 

یلدا ... بنشیند بر سر ِ سفره ای که

 

گیسوان ِ سپید مادر بزرگ

 

عینک ته استکانی ِ پدر

 

و چروک های صورت مادر

 

یادم برود .........

 

دست های قرمز انار خورده ام را روی صورتشان بکشم ....

 

و بعد ِ مدت ها لمیدن در مستطیل ِ چوبی ِ اتاقم

 

یک شب را ...در آغوششان خوابم ببرد .........

 

 

 

homan

tanks dear

لینک به دیدگاه
  • 11 ماه بعد...

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.