گفت: آقا سفره خالی میخرید؟؟؟


ارسال های توصیه شده

یاد دارم در غروبی سردسرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

 

داد میزد کهنه قالی می خریم

 

دست دوم جنس عالی میخریم

 

کاسه و ظرف خالی می خریم

 

گر نداری کوزه خالی میخریم

 

اشک در چشمان بابا حلقه زد

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

 

اول ماه است و نان در سفره نیست

 

ای خدا شکرت ولی این زندگی ست؟

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

 

گفت: آقا سفره خالی میخرید؟؟؟

لینک به دیدگاه

از فقر مینویسم ،با دستهای خالی

سفره پراست امشب از شامی خیالی.

معتاد زجر بودیم ،باید که می کشیدیم

خواب غذا می دیدیم از خواب می پریدیم.

دلهای همسایه ها ،برای ما کباب بود

سارا ولی هنوزم شبها گرسنه خواب بود

با اشک مینویسم ،بابا نان ندارد

شاید که معجزه شد از اسمان ببارد

دیوارها شعار، مرگ بر فقر دادن

صندوقهای خیریه در حد یک نمادن

محکوم به فقر بودیم ، محکوم به فرق و تبعیض

دلخوش به وعدهایی ،از چیزهای ناچیز

از فقر مینویسم، با این که نیست حالی

این قصه ای حقیقیست ،از دارایی خیالی

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.