آرزوی بی جا...


mariya

ارسال های توصیه شده

نیمه شب، از کابوسی وحشتناک از خواب پریده تا به آغوشت پناه برم

یادم نبود از نبودت به خواب پناه برده بودم.

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف , لرزشی بر جان میز کنار تختم می افتد.

از این صدا متنفر بوده ام اما چشمهایم را می مالم یک پیام جدید تا لود شود آرزو می کنم ای کاش تو باشی

...

سکوت می کنم آرزوی بی جائی بود.

 

51432cf64b823_images.jpg

لینک به دیدگاه

نیمه شب، از کابوسی وحشتناک از خواب پریده تا به آغوشت پناه برم

یادم نبود از نبودت به خواب پناه برده بودم.

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف , لرزشی بر جان میز کنار تختم می افتد.

از این صدا متنفر بوده ام اما چشمهایم را می مالم یک پیام جدید تا لود شود آرزو می کنم ای کاش تو باشی

...

سکوت می کنم آرزوی بی جائی بود. :x

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

آدم ها فقط آدم هستند

نه بيشتر و نه كمتر ....

اگر كمتر از چيزي كه هستند نگاهشان كني .....

آنها را شكسته اي !

و اگر بيشتر از آن حسابشان كني ، آنها تو را ميشكند!

بين اين آدم هاي آدم ، فقط بايد عاقلانه زندگي كرد؛

نه عاشقانه .... :|

 

اصلنم این مطلب ماریا جان خنده نداشت :|

لینک به دیدگاه

آدم ها فقط آدم هستند

نه بيشتر و نه كمتر ....

اگر كمتر از چيزي كه هستند نگاهشان كني .....

آنها را شكسته اي !

و اگر بيشتر از آن حسابشان كني ، آنها تو را ميشكند!

بين اين آدم هاي آدم ، فقط بايد عاقلانه زندگي كرد؛

نه عاشقانه .... :|

 

اصلنم این مطلب ماریا جان خنده نداشت :|

 

به جاش اینه که شما نوشتی خیلی قشنگ بوددددددد یونس جان @};-8->

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.