یاد یار


ارسال های توصیه شده

* یاد یار *

سراغ یار از این و ان گرفتم

سراغ یار و یاران می گرفتم

دلم گفتا به دنبال که هستی

چرا آشفته و حیران تو گشتی

بگفتا دل چو می بینی که خسته ست

قفس تنگ است و او هم دلشکستست

چو مرغی از قفس آزاد گشتم

پریدن را دوباره باز گشتم

به جنگل ها و گیلان ها رسیدم

به دریا و شقایق ها رسیدم

به کوه و سبزه و صحرا چه گویم؟

به شب ، شب خفتگان را از که گویم ؟

دریغا ! نغمه ها خاموش گشتند

دریغا ! بلبلان مدهوش گشتند

دریغا ! یار و یارانم ! کسی نیست

دریغا ! با که گویم؟ یار من نیست

همه جا را ز هجرش ره نمودم

ولیکن هجر را وصلی ندیدم

پر پرواز کردن را چه سود است

که یارم ، یاد یارانم سکوت است

دلا ای دل بگو از داغ دوری

بگو تا کی تحمل ؟ صبر و زاری ؟

بگو ای دل ، بگو از غربت من

بگو از رنج های ملت من

بگو تا کی کشم بی همزبانی !

بگو یارم کجاست گر می توانی !

دلا حرفی بزن ! یا شکوه ای کن

زجان و جسم من بس ناله ای کن

بگو با من دلا ! با من سخن گو

حدیث خفته شب را تو بر گو

حدیث از آه و فریاد و زمانه

حدیث از خاطرات کودکانه

حکایت کن ز سر دیده ی من

حکایت از گناه کرده من

دلا برگو و جانم را به در کن

اگر نه مهلتی ده ، یک نظر کن

فغان و ای فغان از دیده و دل

فغان از رحمت بی حد و حاصل

گرفتی من چه گویم ؟ از که گویم؟

گرفتی من چه دیدم ؟ یا بگویم؟

دری ! دروازه ای ! دروازه بانی

درون کوچه اش ، آواز خوانی

به در وقتی رسیدم گریه کردم

شکایت ها زخود با ناله کردم

چرا همچون سبک بالان نبودم ؟

چرا چون تشنه کامان مانده بودم !؟

چرا غافل ؟ چرا سرگشته بودم ؟

چرا ؟ بازم چرا ؟ چون مانده بودم ؟؟

بیا ای دل ، بیا وقت سحر شد

بیا ای دل که پایان قمر شد

بیا ! یارم ب یارانم خبر داد

بیا ! این اشک و آه من ثمر داد

من آن در را دوباره باز کردم

به سوی نور دل پرواز کردم

لینک به دیدگاه

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری
  • کاربران آنلاین در این صفحه   0 کاربر

    • هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.